سيد ابوالفضلسيد ابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

نازدونه يكي يه دونه

مهد کودک

به نام خدا                              عزیزم بهمن ماه سال گذشته ازطرف کار بابایی بچه ها رو دعوت کردند وخودت هم جزو آنها بودی اونجا کلی بازی کردی وقتی برگشتی خونه باشوق و ذوق در مورد بچه ها تعربف می کردی هی مدام اصرار داشتی که منو ببر پیش بچه ها فکر می کردی بچه ها همیشه اونجا هستند.به خاطر همین تو رو به مهد کودک بردیم وقتی با هم رفتیم مهد قبل از اینکه ثبت نامت کنیم به ما گفتی شما برید خونه من می خوام با بچه ها بازی کنم و مدیر مهد وقتی تورو دید گفت ماشالله به این پسر اول...
8 تير 1390

لغتنامه ی جالب نازدونه2

ب ه نام خالق زیبایی ها             الهی قربونت برم عزیزم که چه ناز حرف میزنی و من هم که عاشق حرف زدنت هستم هی بهت میگم چی تا دوباره تکرار کنی و به خاطر شیرین زبونیت بوسه بارونت می کنم. مِمِم وغ = تخم مرغ                        کرشه = ترشه یکی نیگه = یکی دیگه                    باروم = بارون خوشن = روشن          ...
1 تير 1390

پدر

    پدر ای وجودم از تو          قدرت و توان گرفته ای که از دم نفسهات       هستی من جان گرفته پدر ای که از تو جاری       خون زندگی تو رگهام ای که از نور دو چشمت    نور زندگی به چشمام پدر امروز به پاهام            دیگه نای رفتنی نیست جز دریقی روی لبهام        دیگه حرف گفتنی نیست پدر،پیچ و خم راهم          ن...
25 خرداد 1390

خواب یک فرشته

به نام خدا   لالا لالا گل مریم لالا لالا عزیزمن دیگه وقتش رسیده تو آغوشم بخوابی باید برای فردا جای خورشید بتابی من می خوام حکایت عشقِ تو رو همه بخونن تا که تموم دنیا قدر عشق رو خوب بدونن لالا لالا گل مریم لالا لالا عزیزمن   سید ابوالفضل جان در خواب ناز (چهار ماهگی) ...
21 خرداد 1390

کمک کردن نازدونه به مامانی

                      دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند ،و بعضی ها که لیاقت دیدن تو را ندارند غرق شوند...                             سلام سلام سلام عزیز دلم این روزا چه طلا شدی و همیشه دوست داری به مامان کمک کنی البته این رو بگم که وقتی دوساله بودی کمک می کردی ولی کمکت با خسارت زیادی بود مثلاً می گفتی مامان  ظرف بده من ببرم وقتی میبردی دستت به سینک نمی...
14 خرداد 1390

مادر

  تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه مثل یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم برای سرنوشت من تو دلواپس ترین بودی برای اشکهای من همیشه آستین بودی تو ای همیشه غم خوارم تو ای مطرح ترین یارم به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم   مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی توی روزگار غربت با غم دل آشنایی مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل، تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد به مادرم ...
2 خرداد 1390

نازدونه با ماهیِ باباجون

نازدونه ی من ؛ هر وقت می رفتیم خونه ی باباجون( پدرم ) با ماهی عیدشون بازی می کنی و بهش غذا می دی .باباجون هم که می دونست ماهی رو دوست داری قول داد که هر وقت بره ماهیگیری و ماهی بگیره اونو واسه ی تو بیاره. عزیزم بالاخره باباجون که یک شنبه شب (18/2/1390)رفته بود ماهیگیری دو تا ماهی گرفت.چون می دونست خوشحال می شی صبح  روز دوشنبه (19/2/1390)ماهیا رو برات آورد من که دیدم کلی ذوق کردم به خاطر اینکه من هم مثل خودت ماهی رو خیلی دوست دارم وقتی ماهی رو دیدی از خوشحالی کلی جیغ زدی و گفتی اوووووو مااااااااهیه ومن هم که می دونستم همچین عکس العملی نشون می دی دوربین رو از قبل آماده کرده بودم وعکس گرفتم تا بعد اگه بزرگ شدی ببینی که چه قدر برای دیدن م...
29 ارديبهشت 1390