تبریک عید و نازدونه در ماه مبارک رمضان
چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم
خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یکماه خود را در رمضان، از این به بعد هم حفظ کنیم. آمین
سلام و صد سلام به دوستای خوب و با وفای خودم عیدتون رو، با چند روز تاخیر تبریک میگم .انشالله که نماز روزه هاتون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه و از ماه رمضان نهایت استفاده رو برده باشید.
شرمنده از اینکه نبودم و شما رو نگران کردم ما حالمون خوبه و مرسی از اینکه همیشه به ما لطف داشتین و فراموشمون نکردین و بهمون سر میزدین.
تو این یکماهی که نبودم خیلی دلم براتون تنگ شده بود احساس میکردم که یه چیز خیلی بزرگی از زندگیم برداشته شده و جای خالیش هم واقعاً برام سخت و غیر قابل تحمل بود به خاطر اینکه به شما دوستای مهربونم عادت کردم.
به خاطر مشکلی که در خط تلفن به وجود اومده بود نت قطع شده و به این دلیل نتونستم بیام و با شما دوستان گلم در ارتباط باشم و با توجه به پیگیری های مداوم آقای همسر بالاخره مشکل دیروز رفع شد.
من و سید ابوالفضل ماه رمضان خوبی رو پشت سر گذاشتیم وقتی روزای اول رمضان بود و من روزه بودم نمی تونستم با نازدونه ی گلم غذا بخورم و هی مدام اسرار می کرد که یه کم با من بخور وقتی بهش میگفتم روزه هستم و نمی تونم بخورم ناراحت میشد و میگفت مامان چرا نمیتونی بخوری شکمت درد میکنه می خوای برات دکتر بخرم تا خوب بشی .(الهی فدای قلب مهربونت بشم که به فکر من هستی عزیز دلم ) و هر روز که از خواب بیدار میشدیم بازم سوال میکرد مامانی امروز هم روزه ای.تا اینکه پسر باهوشم یه روز به باباش گفت:بابایی برای مامان جونم الله اکبر بذار تا بتونه بخوره.
ولی از روز هشتم به بعد پسر نازنینم تصمیم گرفته بود که خودش هم روزه بگیره و تا ساعت 12ظهر خواب بود برام خیلی عجیب بود که چرا خوابیده چون همیشه تا ساعت 10الی 11صبح بیشتر نمی خوابه منم کنارش نشستم و نوازشش کردم تا بیدار بشه در حین نوازش بودم که یهو بهم گفت مامانی اینجوری نکن من میخوام بخوابم بهش گفتم پاشو چیزی بخور و بعد دوباره بخواب بهم گفت من روزه ام نمیتونم بخورم تا اینکه بالا خره ساعت 3ظهر از خواب بیدار شد و گفت مامان یکم میخوام بخورم و بعد دیگه چیزی نمی خورم منم خوشحال شدم و براش ناهار گذاشتم و خورد این قضیه چند روز ادامه داشت تا اینکه نازدونه ی قشنگ و با ایمان من یک روز کامل روزه گرفت و نماز میخوند(عزیز دلم قبول باشه) من مدام اسرار میکردم که بخوره ولی موفق نشدم و می گفت مامانی برام چیزی نیار خورشید بیداره هر وقت خوابید نیگه(دیگه) روزه نیستیم. عزیز دلم انشالله که همیشه خدا پشت و پناهت باشه و هیچ وقت از راه راست خدا منحرف نشی.